کتاب: فروغ ولايت ص 111
نويسنده : استاد جعفر سبحانى
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم :
«على (ع) در اجراى دستور خدا بسيار دقيق وسخت گير است و هرگز تملق و مداهنه در زندگى او راه ندارد.»
كسانى كه در زندگى هدف مقدسى را دنبال مى كنند و براى وصول به آن شب و روز مى كوشند ، در برابر امورى كه با هدف آنان اصطكاك داشته باشد نمى توانند بى طرف بمانند. اين افراد در طى مسير خود تا هدف ، مهر و علاقه گروهى و قهر و غضب گروه ديگرى را بر مى انگيزند. در اين راه پاكدلان و روشن ضميران فريفته دادگرى وسختگيري هاى او مى شوند ولى افراد بى تفاوت و غير مسلكى از تضييقات و عدالت او ناراحت مى گردند.
گروهى كه با نيك و بد گرم مى گيرند و با مسلمان و غير مسلمان مى سازند و نمى خواهند خشم و كينه احدى را بر انگيزند ، نمى توانند افراد هدفمند و مسلكى باشند. زيرا سازشكارى با تمام طبقات ، جز نفاق و دو رويى نيست.
در دوران حكومت اميرمؤمنان - عليه السلام شخصى فرماندار محل خود را ستود و گفت كه همه طبقات از او راضى هستند. امام - عليه السلام فرمود : معلوم مى شود كه وى فرد عادلى نيست ، زيرا رضايت همگانى حاكى از سازشكارى و نفاق و عدم دادگرى اوست ، والا همه افراد از او راضى نمى شوند.
امير مؤمنان - عليه السلام يكى از آن مردان است كه مهر وعاطفه دادگران پارسا و افتادگان پاكدل را برانگيخت و متقابلا شعله خشم و غضب حريصان و قانون شكنان را در سينه هاشان بر افروخت.
آوازه عدالت و تقيد شديد امام - عليه السلام به رعايت اصول و قوانين ، مخصوص به دوره حكومت او نيست. اگر چه بيشتر نويسندگان و گويندگان ، هنگامى كه از دادگرى و پارسايى امام سخن مى گويند ، غالبا به حوادث دوران حكومت او تكيه مى كنند ، زيرا زمينه بروز اين فضيلت عالى انسانى در دوران حكومت آن حضرت بسيار مهيا بود. اما عدالت و دادگرى امام - عليه السلام و سختگيرى و تقيد كامل او به رعايت اصول ، از عصر رسالت ، زبانزد خاص وعام بود. از اين رو ، افرادى كه تحمل دادگرى امام را نداشتند ، گاه و بيگاه ، از حضرت على - عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شكايت مى بردند و پيوسته با عكس العمل منفى پيامبر ، و اينكه حضرت على - عليه السلام در رعايت قوانين الهى سر از پا نمى شناسد ، روبرو مى شدند. در تاريخ زندگانى امام - عليه السلام در عصر رسالت حوادثى چند به اين مطلب گواهى مى دهد و ما براى نمونه دو حادثه را در اينجا نقل مى كنيم :
1 - در سال دهم هجرت كه پيامبر گرامي صلى الله عليه و آله و سلم عزم زيارت خانه خدا داشت حضرت على - عليه السلام را با گروهى از مسلمانان به يمن اعزام كرد. حضرت على - عليه السلام مامور بود در بازگشت از يمن پارچه هايى را كه مسيحيان نجران در روز مباهله تعهد كرده بودند از ايشان بگيرد وبه محضر رسول خدا برساند. او پس از انجام ماموريت آگاه شد كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم رهسپار خانه خدا شده است. از اين جهت مسير خود را تغيير داد و رهسپار مكه شد. آن حضرت راه مكه را به سرعت مى پيمود تا هرچه زودتر به حضور پيامبر برسد و به همين جهت پارچه ها را به يكى از افسران خود سپرد و از سربازان خويش فاصله گرفت تا در نزديكى مكه به حضور پيامبر رسيد. حضرت از ديدار او فوق العاده خوشحال شد و چون او را در لباس احرام ديد از نحوه نيت كردن او جويا شد. حضرت على - عليه السلام گفت : من هنگام احرام بستن گفتم بار الها ! به همان نيتى احرام مى بندم كه پيامبر احرام بسته است.
حضرت على - عليه السلام از مسافرت خود به يمن و نجران و پارچه هايى كه آورده بود به پيامبر گزارش داد و سپس به فرمان آن حضرت به سوى سربازان خود بازگشت تا به همراه آنان مجددا به مكه باز گردد. وقتى امام - عليه السلام به سربازان خود رسيد ، ديد كه افسر جانشين وى تمام پارچه ها را در ميان سربازان تقسيم كرده است و سربازان پارچه ها را به عنوان لباس احرام بر تن كرده اند. حضرت على - عليه السلام از عمل بى مورد افسر خود سخت ناراحت شد وبه او گفت :
چرا پيش از آنكه پارچه ها را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تحويل دهيم آنها را ميان سربازان تقسيم كردى؟
وى گفت : سربازان شما اصرار كردند كه من پارچه ها را به عنوان امانت ميان آنان قسمت كنم و پس از مراسم حج ، همه را از آنان باز گيرم. حضرت على - عليه السلام پوزش او را نپذيرفت و گفت : تو چنين اختيارى نداشتى.
سپس دستور داد كه پارچه هاى تقسيم شده تماما جمع آورى شود تا در مكه به پيامبر گرامى تحويل گردد. (1)
گروهى كه پيوسته از عدل و نظم و انضباط رنج مى برند و مى خواهند كه امور همواره بر طبق خواسته هاى آنان جريان يابد به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيدند و از انضباط و سختگيرى حضرت على - عليه السلام شكايت كردند.
ولى آنان از اين نكته غفلت داشتند كه يك چنين قانون شكنى و انعطاف نابجا ، به يك رشته قانون شكني هاى بزرگ منجر مى شود.
از ديدگاه امير مؤمنان - عليه السلام يك فرد خطاكار (خصوصا خطاكارى كه لغزش خود را كوچك بشمارد) مانند آن سوار كارى است كه بر اسب سركش و لجام گسيخته اى سوار باشد كه مسلما چنين مركب سركشى راكب خود را در دل دره و بر روى صخره ها واژگون مى سازد. (2)
مقصود امام از اين تشبيه اين است كه هرگناهى ، هرچند كوچك باشد ، اگر ناچيز شمرده شود گناهان ديگرى را به دنبال مى آورد و تا انسان را غرق گناه نسازد و در آتش نيفكند دست از او بر نمى دارد. از اين جهت بايد از روز نخست پارسايى را شيوه خويش ساخت و از هر نوع مخالفت با اصول و قوانين اسلامى پرهيز كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه از كار حضرت على - عليه السلام و دادگرى او كاملا آگاه بود يكى از ياران خود را خواست و به او گفت كه ميان اين گروه شاكى برو و پيام زير را برسان :
از بدگويى در باره حضرت على - عليه السلام دست بر داريد كه او در اجراى دستور خدا بسيار دقيق و سختگير است و هرگز در زندگانى او تملق و مداهنه وجود ندارد.
2 - خالد بن وليد از سرداران نيرومند قريش بود. او در سال هفتم هجرت از مكه به مدينه مهاجرت كرد وبه مسلمانان پيوست. ولى پيش از آنكه به آيين توحيد بگرود كرارا در نبرد هايى كه از طرف قريش براى برانداختن حكومت نو بنياد اسلام برپا مى شد شركت مى كرد. هم او بود كه در نبرد احد بر مسلمانان شبيخون زد و از پشت سر آنان وارد ميدان نبرد شد و مجاهدان اسلام را مورد حمله قرار داد. اين مرد پس از اسلام نيز عداوت و دشمنى حضرت على - عليه السلام را فراموش نكرد و بر قدرت بازوان و شجاعت بى نظير امام رشك مى برد.
پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، به دستور خليفه وقت تصميم بر قتل حضرت على - عليه السلام گرفت ولى به عللى موفق نشد. (3)
احمد بن حنبل در مسند خود مى نويسد :
پيامبر اكرم حضرت على را در راس گروهى كه در ميان آنان خالد نيز بود به يمن اعزام كرد. ارتش اسلام در نقطه اى از يمن با قبيله بنى زيد به نبرد پرداخت و بر دشمن پيروز شد و غنايمى به دست آورد. روش امام - عليه السلام در تقسيم غنايم مورد رضايت خالد واقع نشد و براى ايجاد سوء تفاهم ميان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وحضرت على - عليه السلام نامه اى به رسول خدا نوشت و آن را به بريده سپرد تا هرچه زودتر به حضور پيامبر برساند.
بريده مى گويد : من با سرعت خود را به مدينه رسانيدم و نامه را تسليم پيامبر كردم. آن حضرت نامه را به يكى از ياران خود داد تا براى او بخواند. چون قرائت نامه به پايان رسيد ، ناگهان ديدم كه آثار خشم در چهره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ظاهر شد.
بريده مى گويد : از آوردن چنين نامه اى سخت پشيمان شدم و براى تبرئه خود گفتم كه به فرمان خالد به چنين كارى اقدام كرده ام ومرا چاره اى جز پيروى از فرمان مقام بالاتر نبود.
او مى گويد : پس از خاتمه كلام من لحظاتى سكوت بر مجلس حكومت كرد.
ناگهان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سكوت را شكست و فرمود :
درباره على بدگويى مكنيد : «فانه مني و انا منه و هو وليكم بعدي»
او از من و من از او هستم و او زمامدار شما پس از من است.
بريده مى گويد : من از كرده خود سخت نادم شدم و از محضر رسول خدا درخواست كردم كه در حق من استغفار كند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود تا على نيايد و به چنين كارى رضا ندهد هرگز در حق تو طلب آمرزش نخواهم كرد. ناگهان حضرت على - عليه السلام رسيد و من از او درخواست كردم كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خواهش كند كه در باره من طلب آمرزش كند. (4) اين رويداد سبب شد كه بريده دوستى خود را با خالد قطع كند و دست ارادت و اخلاص به سوى حضرت على - عليه السلام دراز كند تا آنجا كه پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، وى با ابوبكر بيعت نكرد و يكى از آن دوازده نفرى بود كه ابوبكر را در اين مورد استيضاح كرد و او را به رسميت نشناخت. (5)
پى نوشت ها :
1- بحار، ج21، ص 385
2- الا وان الخطايا خيل شمس حمل عليها اهلها و خلعت لجمها فتقحمتبهم في النار. نهج البلاغه، خطبه16
3- شرح اين واقعه در بخش چهارم از زندگانى امير المؤمنين - عليه السلام، كه مربوط به دوران زندگى امام - عليه السلام پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است، آمده است.
4- اسد الغابة، ج1، ص176، والدرجات الرفيعة، ص 401.
5- رجال مامقانى، ج1، ص199 به نقل از احتجاج
نظرات شما عزیزان: